وبلاگ
مرشد چلویی

مرشد چلویی و 18 داستان واقعی کسب و کار در ارتباط با مشتری

حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به «مرشد چلویی» است ،به دلیل برخورد خاص خود با مشتریان، او را «بهترین کاسب قرن» می‌نامند. همه ما باید رفتار و منش ایشان را در کسب و کار خود پیاده سازی کنیم. در ادامه 18 داستان واقعی کسب و کار در ارتباط با مشتری و فیلمی مستند از حاج مرشد چلویی نیز درج شده است.

 

شما با کلیک بروی هر قسمت به بخش مربوطه هدایت می شوید

 

  1. مرشد چلویی
  2. اپلیکیشن موبایل
  3. فست فود بدون مشتری
  4. خرید کاغذ دیواری
  5. آرایشگاه مردانه
  6. شرکت مخابرات
  7. تبلیغات یک دندانپزشک
  8. درب اتوماتیک نمیخواهم
  9. فروشگاه پوشاک مردانه
  10. رستوران طباخی (کله پاچه)
  11. هتلی در شهر شیراز
  12. راننده اسنپ
  13. رستورانی در تهران
  14. خرید بیمه عمر
  15. افتتاح حساب در بانک
  16. خرید نرم افزارcrm
  17. کال سنتر
  18. شرکت انبوه سازی

 

مرشد چلویی

مرشد چلویی

 

خیلی وقت‌ها برای پیدا کردن روش‌های حفظ و وفادارسازی مشتری، کتاب‌های متخصصین غربی را زیر و رو می‌کنیم، غافل از این که در نسل کاسبان قدیمی کشور خودمان، الگوهایی کامل از مشتری مداری به چشم می‌خورد.

یکی از مشهورترین آنان، حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به «مرشد چلویی» است. کاسبی که کهنه‌بازاری‌های پایتخت هنوز او را به‌ خاطر دارند و از وسعت بخشندگی آن پیرمرد قد بلند، لاغر اندام و محاسن سپید، خاطره‌ها می‌گویند.

به دلیل برخورد خاص خود با مشتریان، او را «بهترین کاسب قرن» می‌نامند.

در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران، دکان غذاخوریی بود که بالای پیشخوان دکانش نوشته بود: “نسیه و پول دستی داده میشود، به قدر قوه…”

نسیه و وجه دستی

جلوی چلوکبابی صف طویلی بود برای مشتریان و یک صف کوتاه‌تر برای مستمندان و فقیرانی که غذای رایگان و خرجی یومیه می‌گرفتند. شاید کسانی که در صف طولانی خرید غذا می‌ایستادند، نیت کمک و سیر کردن آن صف دیگر را هم داشتند.

درباره مرشد نقل می‌کنند هر وقت کودکانی که برای بردن غذا برای صاحبکارشان می‌آمدند، را می‌دید… لقمه‌ای چرب و لذیذ از بهترین گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست می‌کرد و خود با دستانش بر دهان آن‌ها می‌گذاشت و می‌گفت مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشوم…

او  شخصاً داخل سالن سر هر میز می‌رفت و مشتری‌ها را می‌دید و احوال پرسی می‌کرد، گاهی لطیفه‌ای می‌گفت و مشتریان را متبسم می‌کرد. مقداری روغن از داخل بادیه برمی داشت و روی ظرف غذای مشتری می ریخت.

گاهی با یک دسته سیخ کباب بین میزها می‌چرخید و هر بشقابی خالی می‌شد -حتی شده به اصرار- سیخی کباب داخلش اضافه می‌کرد». همواره تاکید داشت روزی تو همیشه می رسد؛ گاهی کم است و گاهی زیاد، ولی روزی حداقل را خدای متعال قطع نمی‌کند.

مثل جوی آب؛ گاهی آب زیاد و تندی در جوی می آید و گاهی هم آب کم می شود، اما قطع نمی‌شود: «آب باریک بند نمیاد، آب باریک همیشه میاد»!

 

 

همین‌طور فقرا صفی داشتند که از داخل راهرو شروع می‌شد و به اول سالن مغازه ختم می‌گشت. افراد فقیری که معمولاً سرپرست خانوار بودند و بعضی مورد شناسایی مرشد قرار داشتند، هر روز می‌آمدند و به نسبت تعداد فرزندان خود غذای رایگان و خرجی روزانه می‌گرفتند

روزی ۳ برادر جوان و ثروتمند تصمیم می‌گیرند که مرشد چلویی را امتحان کنند. آنها به مغازه رفته و ناهار مفصلی می‌خورند و به مرشد می‌گویند: حاج‌آقا، ما غریبیم و فعلاً پول نداریم. غذاها را نسیه خوردیم، پول هم می‌خواهیم!

مرشد چلویی کشوی دخل مغازه را باز می‌کند و می‌فرماید: خودتان هر چه نیاز دارید بردارید. آنها هم ۳۰۰ تومان که پول زیادی بود برمی‌دارند و می‌روند.

فردای آن روز، نامه‌ای تحسین‌آمیز برای مرشد می‌نویسند و به‌همراه آن ۳۰۰ تومان و پول غذاها را برای مرشد می‌فرستند. در نامه نوشته بودند: ما از ثروتمندان شهر هستیم و دیروز شما را امتحان کردیم. الحق که سرفراز بیرون آمدید و واقعا مرد خدایید».

ایشان در حدود نود سالگی در ۲۵ شهریور ۱۳۵۷ هجری شمسی در تهران درگذشت. قبر او امامزاده هادی در جنب ابن بابویه تهران است.

 

این بیت شعر از او بر سنگ عمودی بالای قبر وی نوشته شده‌است:

همچو ساعی از دو عالم درگذر                     تا شوی از آفرینش باخبر

 

در ادامه مستندی جذاب از مرشد چلویی را مشاهده کنید:

 

 

 

داستان واقعی کسب و کار :اپلیکیشن موبایل

اپلیکیشن موبایل:

 

به جهت برنامه ریزی برای طراحی اپلیکیشن موبایل منحصربفرد و ویژه ای ، به دنبال شرکتهایی در حوزه طراحی اپلیکیشن CRM موبایل بودیم

تا پس از بررسی توانمندی ها و نمونه کارها و برگزاری جلسات متعدد با ایشان بتوانیم در خصوص انتخاب پیمانکار نرم افزاری تصمیم گیری نماییم.

به همین جهت یکی از پرسنل گروه حاتم طهرانی موظف به پیگیری این مورد شد،

به بیش از ۲۵ شرکت نرم افزاری طراحی اپلیکیشن موبایل ، پیام و ایمیل ارسال کردیم و نیاز اولیه را توضیح دادیم و درخواست کردیم تا با ما تماس بگیرند

که طی جلسه حضوری به تشریح جزئیات و ابعاد پروژه بپردازیم.

نکته جالب اینجاست که فقط ۲ شرکت بعد از ۲۴ ساعت و ۱ شرکت بعد از ۳ روز با ما تماس گرفتند و پیگیر ایمیل ارسالی شدند.

نظر شما چیست؟

آیا بازار خراب است؟

آیا مشتری نیست؟

اگر شما پاسخگوی ایمیل ها نیستید و اصلا” برای شما مهم نیست که یک درخواست ارسال شده است

چرا ایمیل خود را جزو یکی از راههای برقراری ارتباط در بخش تماس با ما در سایت درج می کنید؟

اگر حداقل شرکت نرم افزاری نبودید ، میگفتیم خوب با ایمیل کار نمی کنند و کمی آرامتر می شدیم!

متاسفانه شرکت های بسیاری در حوزه های مختلف به نقاط تماس مشتری با سازمان خود دقت نمی کنند و به همین راحتی مشتریان بسیاری را از دست می دهند.

بعد از مذاکره تلفنی با ۳ شرکت یکی از آنها توانمندی لازم را نداشت به چند دلیل مشخص:

  • عدم برخورد مناسب
  • عدم پاسخگویی شفاف
  • عدم آشنایی کامل با امکانات فنی
  • عدم ارائه نمونه کارهای انجام شده در حوزه اپلیکیشن

 

شرکت نرم افزاری بعدی، پس از دریافت توضیحات اولیه پروژه پشت تلفن گفت

آیا می دانید که حجم این پروژه بالاست و باید بالای ۱۰ میلیون تومان سرمایه گذاری کنید اگر موافق هستید بررسی کنیم ، اگر به دنبال قیمت پایین هستید ما انجام نمی دهیم!

بعد از اینکه من گفتم بله با ابعاد پروژه کاملا” آشنا هستیم و قطع تلفن، پیام کوتاهی برای من ارسال شد و در آن قیمت پروژه و اپلیکیشن مدنظر اعلام شده بود!

خیلی جالب بود هنوز با جزئیات پروژه و نیازهای دقیق ما آشنا نشده بودند ،اما قیمت خود را اعلام کردند!

باز هم من تماس گرفتم و درخواست کردم تا طی جلسه ای با حضور اعضای هیئت مدیره ، به بررسی جزئیات پروژه بپردازیم که قرارشد بررسی کنند وزمان جلسه را اعلام کنند.

بعد از یک ساعت با من تماس گرفته شد و اعلام کردند که برای برگزاری جلسه می بایست مبلغ ۴۰۰هزار تومان پرداخت کنیم که این هزینه ایاب و ذهاب و دستمزد یک کارشناس برای جلسه ۱ ساعته با شماست!

شما به جای من بودید چه اقدامی انجام می دادین؟

فقط تلاش کردم با احترام خداحافظی کنم!

برای پرزنت کار خودتان و برگزاری جلسه تقاضای دستمزد می کنید؟

بعد می گویید چرا بازار خراب است و مشتری نیست؟

بعد می گویید چرا نمی توانیم پروژه خوب بگیریم!

ترجیح می دهم سکوت کنم تا ابعاد فاجعه در برخورد با مشتری را لمس کنید!

خوب ، شرکت سوم بعد از اینکه درخواست جلسه را با ایشان مطرح کردم و اهمیت پروژه را بازگو کردم با کمال میل پذیرفت

پس از هماهنگی ۳ نفر از مدیران ارشد واحدهای مختلف در جلسه حضور پیدا کردند و با ارائه فوق العاده ی نمونه کارهای اپلیکیشن موبایل و توانمندی های خود، توانستند نظرمان را جلب کنند

پس از ارسال پروپوزالی فوق العاده و کامل به همراه فازبندی های دقیق پروژه ، قرارداد طی جلسه بعدی منعقد شد.

فقط کمی به اتفاقات این داستان دقت کنید و تلاش کنید تا فقط کمی متفاوت تر از رقبا عمل کنید ، تضمین می کنم موفقیت شما حتمی است!

 

داستان واقعی کسب و کار : فست فود

داستان واقعی کسب و کار : فست فود بدون مشتری

 

چند روز گذشته به اتفاق یکی از دوستان پس از جلسه به یکی از رستورانهای (فست فود) اقوام ایشان رفتیم و در مسیر در خصوص این موضوع صحبت می کرد که این رستوران مشکل داره و خیلی هم هزینه کرده ، اما مشتری زیادی نداره و کیفیت غذاش هم خوبه و خیلی هم تبلیغ کرده اما هنوز مشتری وفادار نداره و داریم میریم اونجا اگر پیشنهادی داشتی بهش بگو

وارد فست فود شدیم و سفارش غذا دادیم و ۲۰ دقیقه نشستیم تا غذا آماده بشه ، به محض اینکه نشستیم نوشابه را با نی داخل سینی جلویمان گذاشتند ورفتند

همینطور داشتم به مشتریان نگاه میکردم که آنهایی که سالاد یا سیب زمینی سفارش نداده اند در حال خوردن نوشابه هستند و منتظر غذا…

از دوستم درخواست کردم تا صاحب رستوران که پسرخاله ایشان بود تشریف بیارن تا گپ و گفتی بزنیم

بعد از اینکه صاحب فست فود آمد و نشست ، گفتم تبریک میگم رستوران قشنگی دارین و بعد از صحبتهای اولیه کمی از مشکلاتش گفت که نمیدونه چطور میتونه مشتری رو ترغیب کنه تا دوباره مراجعه کنه یا نمیدونه چکار کنه تا مشتری تجربه بهتری داشته باشه، گفت موزیک و تهویه مطبوع را تغییر دادیم، گفت کیفیت غذا را بهتر کردیم و تبلیغات را گسترده تر اما هنوز تغییر محسوسی مشاهده نمیشود.

بهش گفتم حاضری هرکاری من میگم رو انجام بدی ؟

گفت بله حتما” ، چه کاری باید انجام بدم؟

گفتم بریم تو آشپزخونه؟

با تعجب نگاهی کرد و گفت باشه بریم

به اتفاق رفتیم و ازش خواهش کردم تا تکه ای از نان باگت را با استکانی به من بدهد

گفت استکان برای چه می خواهی ؟ گفتم شما قرار شد هرکاری من میگم انجام بدی

استکان را روی یک قسمت از نان باگت گذاشتم و فشار دادم تا تکه ای دایره ای از آنا جدا شد

سپس دستکش دست کردم و مقداری سوسیس و کالباس و پنیر پیتزا روی آن ریختم و گفتم:

لطفا” بزارین توی فر، پس از اینکه از فر خارج کردیم ،تکه ای چوب تزئینی (خلال چوبی) را وسط نان باگت کردم و چند تکه سیب زمینی سرخ شده را داخل خلال کردم و کمی پودر آویشن و طعم دهنده اضافه کردم و کنار ظرف را با سس قرمز تزئین کردم و گفتم برای اولین مشتری که سفارش غذا داد و نشست تا غذا آماده شود این پیش غذا یا مزه را برایش به همراه نوشابه رایگان ببرید وبگویید تا غذا آماده شود میل کنید

دوستم و پسرخاله اش با تعجب نگاهی به هم کردند و گفتند واقعا”؟

گفتم بله حتما”

برای اولین مشتری این پیش غذا با اصطلاحا” مزه برده شد و مشتری پرسیده بود من سفارش نداده بودم ، گارسن توضیح داد که تا غذای شما آماده میشود میل بفرمایید و نیازی نیست هزینه بپردازیذ، مشتری تعجب کرد و با ولع پیش غذای دست پخت من را خورد و مشخص بود بسیار لذت برده است.

در هنگام خروج ، مشتری از مدیر رستوران به خاطر پیش غذا بسیار تشکر کرد.

مدیر رستوران پرسید که چقدر جالب بود و تا به حال اینهمه رضایت را در چهره یک مشتری ندیده بودم

گفتم از این پس حتی می توانی به جای اینکاری که من انجام دادم ، انتهای نان باگت که دور ریخته میشود را پر کنی و قبل از غذای اصلی برای مشتری ببری.

چند نکته در این داستان حائز اهمیت است :

۱- مشتریانی که به فست فود می آیند اغلب بسیار گرسنه هستند و این مزه قبل از غذای اصلی بسیار حس لذت بخشی برای آنها خواهد داشت.

۲- مشتری در برداشت اولیه تجربه خوشایندی را از رستوران خواهد داشت و برای دوستان خود تعریف می کند.

۳- مشتری همیشه به خاطر خواهد داشت که چه اتفاقی برای او افتاده است!

 

پس از ۱ ماه مجدد به همان فست فود رفتیم و صاحب رستوران بسیار از طرح من خوشحال بود و فروش ۳۰ درصد افزایش پیدا کرده بود

میگفت مشتریان از این مزه کوچک قبل از غذا بسیار رضایت داشته اند و این موضوع باعث شده تا به سایر دوستان خود نیز بگویند، گفت حتی برخی از مشتریان درخواست می کنند که حاضرند هزینه بپردازند تا چند تکه دیگر نیز برای آنها ببریم و همین پیش غذا تبدیل به یکی از غذاهای فینگر فودی ما در منو شده است! و علاوه بر آن در منو بخشی را به نام فینگر فود اضافه کرده بودند!

میگفت این پیشنهاد شما سود بسیار مناسبی را برای فست فود ما به همراه داشته است.

دو پیشنهاد انفجاری دیگر را در همان جلسه با او در میان گذاشتم و قرار شد به عنوان مشاوره در کنار مجموعه حضور داشته باشم.

دوست عزیز ایجاد تغییر در کسب و کار همیشه نیاز به صرف هزینه های بزرگ ندارد و شما باید کمی خلاقانه تر عمل کنید . حاج مرشد چلویی هم واقعا در زمان خود خلاقانه عمل میکرد.

داستان واقعی کسب و کار : خرید کاغذ دیواری

خرید کاغذ دیواری:

 

چند سال پیش ودر روز جمعه برای خرید کاغذ دیواری به مغازه های مختلف سرزدم و نتیجه آنرا تقدیم می کنم تا شاید در این شرایط اقتصادی ، کسب وکارهای مختلف درس هایی از آن فرا بگیرند.

متاسفانه ساعت ۶ بعداز ظهر تعدادی از مغازه ها همچنان بسته بودند و برخی که باز بودند بسیار شلوغ و پر از مشتری …

همینجا چند تا نکته را گوشزد می کنم:

نکته اول اینکه با توجه به اینکه آقایان معمولا در سایر روزهای هفته سرکار هستند ، خرید مواردی مثل کاغذ دیواری را به روزهای پنج شنبه و جمعه موکول می کنند که حتما” باید زودتر از حد معمول مغازه را باز کنید و حتما” جمعه ها در مغازه حضور داشته باشید.

نکته دوم اینکه برخی از مغازه هایی که شلوغ بودند نمی توانستند پاسخ همه مشتریان را بدهند و اصلا” برایشان اهمیت چندانی هم نداشت!

وارد مغازه اول شدیم و از صاحب مغازه خواستیم نمونه ها را نشان بدهد،صاحب مغازه کاتالوگ را جلوی ما گذاشت و نمونه هارو نشان داد و به محض اینکه متوجه شد تنها برای ۱ دیوار ۳ متری نیاز به کاغذ دیواری داریم خودش را مشغول کاری کرد و به شاگردش گفت کاتالوگ های دیگر را نشان بده!

یک نمونه را پسندیدیم و گفتیم اما باید سایر مغازه ها رو هم ببینیم، اما این نمونه در بین این همه کاتالوگ گم میشود ، گفت نگران نباشید کاغذدیواری مدنظر شما را یادداشت می کنم، سپس کاغذی پشت چسب دار آورد و شماره صفحه را یادداشت کرد و گفت خداحافظ!

اینجا باید چند تا نکته را گوشزد کنم که ترجیح می دهم ماجرا را تا انتها بخوانید…

وارد مغازه بعدی شدیم ، گفتم آقا نمونه کارهای کاغذ دیواری تون رو می خوام ببینم، گفت کاتالوگ های روی میز رو ببین قیمت هم گوشه هر کاتالوگ چسبوندم تا هی نپرسین!!!

یک کاتالوگ را ورق زدیم و خداحافظی کردیم و جوابی نشنیدیم …

مغازه سوم وارد شدیم و بسیار شلوغ بود و یکنفر بلند سلام کرد و اومد گفت بفرمایید، گفتم کاغد دیواری می خواهیم ، گفت بفرمایید این طرف من کاتالوگ ها رو نشون بدم خدمتتون، دو تا کاتالوگ را با صبر و حوصله بسیار خودش ورق زد و پرسید برای کجا نیاز به کاغذ دیواری داریم، گفتیم ۳ متر برای بخشی از دیوار سالن پذیرایی، گفت بیشتر چه رنگی مدنظرتون هست؟ رنگ را گفتیم، گفت طرح های جدید به فلان سمت رفته و ای کاش عکس از آن دیوار در خانه داشتید تا من ببینم و بتوانم بهتر راهنمایی کنم

اتفاقا” عکس هم داشتم و نشان دادم و گفت بببینید براساس زیبایی شناسی رنگ ها در طراحی دکوراسیون، باتوجه به رنگهایی که در خانه دیده می شود ،مثل پرده و مبلمان،  بایداین تم رنگ را انتخاب کنید تا علاوه بر اینکه خانه را تاریک نکند ، چشم راخسته نکند و اتفاقا” پیشنهاد هم کرد تا دیوار دیگری را هم کاغذ دیواری کنیم !

چند طرح را نشان داد و یکی را انتخاب کردیم برای دیواری که مدنظر بود و دیگری را برای دیواری که پیشنهاد داده بود و اطلاعات تماس را دریافت کرد و روز را مشخص کردو تمام!

آیا متوجه نکات موجود در داستان کاغذ دیواری شدید؟

۱- در مغازه اول برخورد صاحب فروشگاه بسیار بد و زننده بود، آیا نمی توانست برخورد بهتری داشته باشد و تا متوجه حجم پایین خرید مشتری شد آنرا رها نکند؟

۲- در مغازه اول آیا فروشنده نمیتوانست بهتر مشاوره دهد و به جای ثبت تنها شماره صفحه کاتالوگ اطلاعات تماس من را هم دریافت کند؟ دقیقا” این حس را منتقل کرد که زودتر از مغازه خارج شوید ما برای مشتریان خرد ارزشی قائل نیستیم!

۳-افرادی که همانند مغازه دوم هستند و بزودی هم از بازار حذف میشوند افرادی هستند که هیچ ارزشی برای مشتری قائل نیستند و کوچکترین وقتی برای آنها نمی گذارند، بسیار بی ادب هستند و فقط غر میزنند مشتری نیست وبازار خرابه که بایستی در پاسخ به این افراد رعایت ادب و احترام را کنار بگذاریم وجوابی دندان شکن بدهیم!

۴- در مغازه سوم اولین موردی که توجه را جلب می کند، پاسخگویی سریع فروشنده ونشان دادن اینکه حواسم بهت هست

۵- در مغازه سوم فروشنده با پرسیدن چند سوال کلیدی توانست اطلاعات مهمی را بدست بیاورد و حتی باعث شد تا من تصویری از خانه را به ایشان نمایش دهم

۶- در مغازه سوم فروشنده در نقش یک مشاور ظاهر شد و تلاش کرد تا اطلاعات کاملتری را در اختیار ما بگذارد و همین موضوع باعث شد تا حتی بیشتر از چیزی که فکر می کردیم کاغذ دیواری تهیه کنیم!

۷- فروشنده در مغازه سوم برای نهایی سازی فروش تلاش خود را کرد و بهترین نتیجه را گرفت.

 

آیا هنوز هم مثل مغازه دوم با مشتری رفتار می کنید؟

الان اگر شما از هر سه فروشگاه بپرسید وضعیت فروش چطور است؟ مطمئن باشید پاسخهای متفاوتی را دریافت خواهید کرد!

نظر شما چیست؟

آرایشگاه مردانه

داستان واقعی کسب و کار: آرایشگاه مردانه

 

هفته گذشته با صاحب آرایشگاه مردانه که در محله ای دنج و خلوت در تهران مغازه ای دارد، جلسه داشتم.

ایشان داشت میگفت: آقای حاتم طهرانی من همیشه خیلی مشتری داشتم و مغازه شلوغ بود و خیلی به مشتریانم نزدیک بودم ،تا اینکه یکی به من مشاوره داد و پیشنهاد کرد که یکنفر کارمندبگیرم و کارم را توسعه بدهم و چندعدد صندلی بزارم و اجاره بدم.

سه ماه از آن روز میگذره، تعداد مشتریهای مغازه نصف شده، دونفر صندلی اجاره کرده اند و همین موضوع باعث شده است تا مشتریان قدیمی را از دست بدهم.

بهش گفتم چرا اینکارو کردی؟ گفتم مشتریهای شما می دانید چه می گویند؟

من دارم میام آرایشگاه شما که خود شخص شما موهای من را کوتاه کند و نه فردی جدید!

من حتی حاضر هستم چند روزی بیشتر تحمل کنم اما خود شخص شما موهای من را کوتاه کنید! چون مشتری قدیمی شما هستم!

من دوست دارم حتی به موبایل شما زنگ بزنم و وقت بگیرم!

من دوست دارم وقتی میام حالم رو بپرسی و ببینی آیا کمر دردم بهتر شده یا نه!

من دوست دارم احساس کنم منو میشناسی!

و….

گفت وای چه اشتباهی کردم، گفتم بله …

دوستان عزیز بعضی از کسب و کار ها به دلایل مختلف از جمله ، موقعیت جغرافیایی، قدمت ، سادگی در ارائه خدمات و …. نباید دست به تغییراتی بزنند که سایر کسب و کارها در حال انجام آن هستند،

در یک کلام مشکلات همه را با یک نسخه نمیتوان برطرف کرد.

 

ایشان باید راهکارهای متفاوتی را انجام میداد که تعدادی از آنها درادامه تقدیم می گردد:

 

۱- استخدام فردی که از مشتریان با چای پذیرایی می کرد و اطلاعات مشتریان و زمان مراجعه ایشان را در نرم افزار ذخیره می کرد.

۲- باتوجه به اینکه ایشان تمایل داشتند تا کار خود را سبک تر کنند می توانستند از فردی که استخدام کرده بودند درخواست کنند تا شستشوی سر مشتریان را برعهده بگیرد.

۳- کیف لوازم اصلاح شخصی را آماده کرده و به مشتریان قدیمی خود می فروختند.

۴- خدمات اصلاح سر مشتریان قدیمی و بیمار محله را در منزل آنها انجام می داد.

و….

در محله هایی آرایشگاههایی را میشناسم که به شدت شلوغ هستند و همیشه مشتری دارند، فقط با رفتار خوب و مهارت در کار خود موفق شده اند.

بعضی مواقع ایجاد تغییرات ساختاری در کسب و کار می تواند به نابودی منجر شود، قبل از هر گونه اقدامی کمی تامل کنید و بیشتر فکر کنید.

یک نسخه واحد برای همه کسب و کارها سازگار نیست

 

داستان کسب و کار : مخابرات

شرکت مخابرات

 

برای تخلیه و واگذاری چند خط به مخابرات منطقه رفتم ، پس از اینکه نوبت من شد به متصدی باجه گفتم میخوام خط خودم را واگذار کنم به مخابرات، گفت چرا؟ گفتم چون نمیخوامش، گفت پولی دستت رو نمیگیره! برو چند تا املاکی برگه پخش کن و براش تبلیغ کن و بفروشش

گفتم من دنبال همچین کار نیستم و اومدم واگذار کنم.

گفت قبض روز را برو از اون باجه بگیر و بعد برو با اون پوز بانکی پرداخت کن و برام بیار !

رفتم توصف صدور قبض و پس از دریافت رفتم با پوز بانکی پرداخت کنم که متاسفانه با توجه به کندی دستگاه پوز بسیار معطل شدم، به پرداخت آخرین قبض که رسیدم کاغذ دستگاه تموم شد و به یکی از باجه ها گفتم این دستگاه کاغذ ندارد، گفت خودت میتونی عوضش کنی؟ گفتم یعنی چی؟ گفتم برو از اون باجه کاغذش رو بگیر و عوض کن!

تعجب کردم گفتم نه نمیتونم، گفت اینو گفتم تا خودت معطل نشی! پس باید صبر کنی تا بیام! چند دقیقه ای صبر کردم و و اومد عوض کرد و حسابی هم غر میزد و زیر چشمی بهم نگاه میکرد.

پس از پرداخت به باجه برگشتم گفت کارت ملی رو بده ، تا من دارم کاراتو میکنم تو هم فیش های پرداختی رو به قبض ها منگنه کن، این هم منگنه!!!

من هر فیش را به هر قبض منگنه کردم و ۴ تا قیض دیگه بهم داد و گفت این هم ۴ تا قبض درخواست تخلیه است که مبلغ ۲۷۲۵۰ ریال است و برو با پوز پرداخت کن و برای هر قبض این مبلغ رو پرداخت کن و زود بیا

گفتم آخه نمیشه همرو یکجا پرداخت کنم؟ نمیشه نقدی پرداخت کنم؟ نمیشه تو سیستم بزنید که من برای هر قبض و ورود شماره حساب و شماره قبض معطل نشم و فقط تایید کنم؟ گفت نه نمیشه

خلاصه مجددا قبض ها را پرداخت کردم و رفتم بهش تحویل دادم و گفت خداحافظ!

گفتم رسیدی چیزی به من نمیدین؟ گفت نه ، کارت تموم شد

کل فرآیند ۱ ساعت طول کشید!

این هم از داستان مخابرات محترم!!!

آخه چرا همون اول نمیگید که مشتری همه کار رو یکجا انجام بده؟

چرا کلا” مراحل تخلیه خط تلفن ثایت رو مشتری نمیدونه و همش سردرگمه؟

چرا نمیشه بصورت غیرحضوری اینکارا رو انجام داد؟

چرا برخوردهای پرسنل اینقدر بد است؟

چرا پرسنل برای انجام کار مشتری همش نچ نچ می کنند؟

چرا پرسنل برای پاسخ به سوالات مشتری سر خود را بالا نمی آورند؟

خلاصه تا جایی که می توانید از مراجعه به مخابرات خودداری بفرمایید و اگر خطی را می خواهید واگذار کنید پرداخت نکنید خودش جمع میشود و یک کلام هم به شما نمیگویند

چون این اتفاق برای من افتاد و یکی از خط های من بدون اجازه قطع شد و هیچ کس هم بهم نه اطلاعی داد و نه کلا” براشون مهم بود

به امید اینکه ادارات دولتی هم قدری بروی ارتباطات خود با مشتری کار کنند و همش مشتری سردرگم نباشه و این برخورد ها رو نبینه

 

تبلیغات یک دندانپزشک:

 

رفتم سوپرمارکت خرید کردم، این تراکت که برای یک دکتر محترم دندانپزشک است،به کیسه خرید من منگنه شده بود!

دکتر دندانپزشک

 

آخه این چه وضعشه؟ اول اینکه این شیوه تبلیغات تموم شده، دوم اینکه این دکتر محترم هنوز نمیدونه مشتریان هدفش چه کسانی هستند،سوم اینکه هیچ وقت من به این دکتر مراجعه نمیکنم چون پرستیژ  کاری نداره،چهارم اینکه طراحی تراکت در حد دوران مهدکودک است، پنجم اینکه معلومه که هیچی مشتری نداره که داره بصورت التماسی خودشو تو کیسه خرید من جا میکنه، ششم اینکه سایت دکتر اصلا خوب نیست و یاد سایتهای ۱۵سال پیش میوفتین، هفتم و هشتم و نهم و دهم را شما بنویسید…
آیا شما به این دکتر مراجعه میکنید؟
بعد میگن چرا مشتری به ما مراجعه نمیکنه؟چرا همکار من اینهمه سرش شلوغه و من با اینکه اینهمه تراکت پخش کردم کسی به من مراجعه نمیکنه! اصلا نمیدونه نرخ تبدیل چیه و باید چطور محاسبه کنه! نمیدونه مشتریانش الان کجا حضور دارند!

به هرحال صلاح مملکت خویش……

به جای اینکه فقط غر بزنیم و به درو دیوار برای جذب مشتری، حفظ مشتری و وفادارسازی مشتری چنگ بزنیم، به فکر راهکارها و ایده هایی باید باشیم تا بتواند به سرعت تغییری جدی در کسب و کار ما ایجاد کند و در این مسیر باید به موارد زیردقت کنیم:

۱- نرخ تبدیل بازدیدکننده به سرنخ تجاری ارزشمند

۲- ثبت اطلاعات و سوابق مشتریان

۳- طراحی خدمات یا محصولات ممتاز ولوکس کنار سایر خدمات

۴- امکان تست و بررسی محصولات یا خدمات قبل از خرید، حین خرید و پس از خرید!

۵- طراحی فرآیندی برای ارجاعات مشتریان

۶- طراحی برنامه ای برای وفادارسازی مشتریان شامل کارت وفاداری،کارت جایزه، کیف پول و….

۷- پیش بینی اشانتیون و هدیه ای غیرمنتظره برای مشتریان بالقوه و بالفعل

 

آیا نمیتوان با الگو گرفتن از افرادی همچون حاج مرشد چلویی تبلیغات کرد؟

درب اتوماتیک

درب اتوماتیک نمیخواهم

 

یکسال پیش برای پروژه ای سفارش درب اتوماتیک دادم و پس از بررسی از شرکتی خرید کردم، این موضوع گذشت تا اینکه امروز با من خانمی از همان شرکت تماس گرفت و گفت سلام، من از فلان شرکت تماس میگیرم و شما قبلا” از ما خرید کرده بودین ، پیش خودم داشتم فکر میکردم چقدر خوب که به فکر مشتری هستند و حتما” تماس گرفته ببینه درب مشکلی نداره یا نیاز به سرویس داریم یا نه، اما با کمال تعجب دیدم که کلا” داستان، فروش زوری است!

بدون اینکه در مورد نظر من از درب اتوماتیک حرفی بزنند گفتند، الان شما درب اتوماتیک نیاز ندارید؟ گفتم خیر، گفت چرا؟

گفتم چون پروژه ای نداریم، گفت میخوام براتون کاتالوگ ارسال کنم لطفا” شماره موبایل و آدرس خودتون را به من بدید، گفتم من قبلا” همه این اطلاعات رو داده بودم و قبلا” کاتالوگ هم ازتون دریافت کرده بودم که خرید کردم، گفت واقعا”؟ گفتم بله، گفتم مگه شما اینارو ثبت نمیکنین، گفت نه، مگه مهمه؟! گفتم چی بگم والا!

گفت حالا کی ممکنه پروژه داشته باشین؟ گفتم معلوم نیست خانم، بعد خندید و گفت یعنی خودتون نمیدونید؟!

گفتم خانم اگر میدونستم که میگفتم ، الان پروژه ای نداریم، گفت میشه اسم من رو یکجا یادداشت کنین تا هروقت پروژه داشتین اول به من بگین؟ گفتم باشه، گفت میشه حداقل من لیست قیمت براتون پیک کنم؟ گفتم خانم نیازی ندارم، خواستم خبر میدم، گفت میشه براتون تلگرام کنم؟ و…..

شرکت های محترمی که ادعا دارید از نرم افزار استفاده می کنید لطفا” سوابق گذشته مشتری را رصد کنید.

لطفا” اگر تمایل به فروش جدید به مشتری قدیمی دارید ابتدا حالی از او بپرسید،ابتدا هدف از تماس را پیگیری خرید قبلی و بررسی مشکلات احتمالی مطرح کنید.

اگرتمایل به فروش زوری هم دارید به مشتری بابت ارسال لیست قیمت گیر ندهید!

پشت تلفن به حرف مشتری نخندید و باعث عصبانیت او نشوید.

اگر اطلاعات مشتری را ثبت ندارید حداقل طوری وانمود کنید که ثبت شده دارید اما فعلا” به سوابق دسترسی ندارید یا اینکه تماس گرفتید تا پرونده مشتری را در سیستم تکمیل کنید.

و هزار مورد دیگر…

نظر شما چیست؟

فروشگاه پوشاک مردانه - داستام واقعی کسب و کار

فروشگاه پوشاک مردانه

 

به قصد خرید وارد فروشگاه پوشاک معروفی شدم، سلامی کردم وشروع کردم به چرخیدن داخل مغازه، البته نه جواب سلامی شنیدم و نه کسی گفت خوش آمدید و نه کسی براش مهم بود که من داخل فروشگاه شدم، صاحب فروشگاه در حال صحبت بایکی از دوستان خود بود که بازار خرابه و مشتری نیست و نمیدونم همه چرا میان تو مغازه و میرن و هیچی نمیخرن و…

آخه آدم عاقل، تو که مشتری وقتی داخل مغازه میشه حتی برات مهم نیست، همونطوری نشستیپشت میزت و فقط داری حرف میزنی و در مورد حمله دیشت تو بازی کلش آف کلنز بادوستت بحث میکنی، اونوقت توقع داری از تو خرید کنم؟

نه برادر، نه عزیزم… مشتری احترام میخواد،مشتری توجه میخواد، بلند شو سلام کن، خوش آمد بگو،
این کار رو هم نمیخوای انجام بدی؟باشه، بابا اگرحوصله نداری حداقل قیمت بزن روی جنس که وقتی ازت میپرسم نچ نچ نکنی و مشتری بتونه خودش ببینه چنده، بازم حوصله نداری؟

به فروشنده مغازه آموزش بده که وقتی مشتری میاد بهش توجه کن و تلفنت دو قطع کن و جواب مشتری رو بده ، نه اینکه وقتی مشتری دوتا سوال میپرسه چپ چپ نگاش میکنی…
فقط بعضی ها غر میزنن و هیچ کاری برای مشتری نمیکنن، نمیخواد بری نرم افزار بخری،نمیخواد تبلیغ کنی،نمیخواد کارای پیچیده انجام بدی،فقط حواست به مشتری باشه همین…

کله پاچه - مرشد چلویی

رستوران طباخی (کله پاچه)

 

چندماه گذشته به اتفاق یکی ازدوستان برای صرف صبحانه(کله پاچه) و برگزاری جلسه ای کاری و ایجاد تنوع،به کله پزی رفتیم و این موارد  پس از صرف کله پاچه،توجه من را به خود جلب کرد:

١- چای دم کرده (نه چای کیسه ای) با لیموترش آوردند و فوق العاده عطر و طعم خوبی داشت.
٢- صاحب مغازه گفت تحویل کله پاچه در محدوده ما کاملاً رایگان است و در بسته بندی مناسب تحویل میشود و از شاگرد درخواست کرد تا بروشوری را که به زیبایی طراحی شده بود را تحویل دهد
٣- گفت سروصبحانه در محل کار را هم داریم، یعنی سفارش شما ارسال و در جلسات کاری برای شما سرو هم میشود
۴- در آخرهم گفت اگر از چای خوشتان آمده باشد به همراه سفارش شما در بسته بندی چای خشک ویژه خودمان راارسال میکنیم تا پس از صرف کله پاچه لذت ببرید
۵- سکه ای را هم که نشان گوسفند روی آن بود و نام مغازه و تلفن داشت به ما داد

این مغازه علاوه بر ایجاد تجربه ای متفاوت برای مشتری، به افزایش فروش و تشریح خدمات ویژه خود نیز می پردازد و تنها با یک خداحافظی خشک و خالی مشتری را رها نمی کند.
نظر شما چیست؟
فکر کنید اگر مرشد چلویی صاحب این مغازه بود چه اقدامات دیگری انجام می داد؟

هتل شیراز

هتلی در شهر شیراز

 

سال گذشته برای سخنرانی به شهر شیراز سفر کرده بودم و در یکی از هتل های شیراز به مدت یک شب اقامت داشتم،در شب اقامت تمایل داشتم تا نسکافه ای در اتاق سفارش دهم و مطالب سخنرانی را مرور کنم،با کافی شاپ تماس گرفتم فردی بصورت خواب آلود جواب داد:

بله بفرمایید، گفتم ممنون میشم برای من نسکافه بیارین، گفت الان ساعت ٢.٣٠ شما مگه بیدار هستین؟ آخه الان آب جوش نداریم، دیگه ٧ صبح صبحانه سرو میشه و تلفن راقطع کرد، شوکه شدم، هتل ۴ ستاره و این طرز برخورد؟! جالبه…
فقط شعار میدین، فقط اسمش هتل ۴ ستاره است، این سطح پایین از خدمات واقعاً غیر قابل باور است، بعد فقط بدنبال خرید نرم افزار هستید تا اطلاعات مشتریان را ذخیره کنید؟ هنوز در سازمان روح مشتری مداری وجود ندارد و پرسنل با چارچوب های وظایف خود آشنایی ندارند…
نظر شما چیست؟

 

داستان واقعی کسب و کار :اسنپ

راننده اسنپ

 

چند سال پیش از اپلیکیشن اسنپ استفاده کردم و راننده ای خیلی محترمانه با من تماس گرفت و با انرژی فوق العاده ای گفت :صبح شما بخیر.

ظرف ٣ دقیقه دیگر خدمتتان میرسم، بعد از اینکه رسید اطلاع داد، وقتی رفتم پایین دیدم کنار ماشین ایستاده، فردی جوان، مودب، با خودرویی تمیز، سلام گرمی کرد،وسایلم را گرفت و داخل خودرو گذاشت.

درب را برای من باز کرد و سریع سوار شد،کولر را روشن کرد و گفت مسیرخاصی را خودتان پیشنهاد میدهید یا مسیر نرم افزار را انتخاب کنم؟ من گفتم لطفاً از نرم افزار استفاده بفرمایید تا با ترافیک کمتری روبرو شویم.گفت چشم،گفت اگر به موزیک خاصی علاقه دارید برای شما ضبط را روشن کنم، گفتم فرقی ندارد، ضبط را روشن کرد، گفت باتوجه به اینکه مسیر طولانیست،اگر به چیزی نیاز داشتید بفرمایید من در خدمتم، کفت در ماشین آب خنک، روزنامه، کتاب، مجله دارم تا در ترافیک سرگرم شوید،سکوت کرد و به رانندگی ادامه داد…

داشتم باخودم فکر میکردم این نوع رفتار، به رشد هرچه بیشتربرند اسنپ کمک خواهد کرد، شاید به این راننده آموزش خاصی داده نشده است و هیچ برنامه تشویقی برای ایشان درنظر گرفته نشده است، اما تعهد به کار، توجه و احترام به مشتری توسط ایشان، تجربه متفاوتی را برای مشتریان رقم خواهد زد…
برنامه شما برای آموزش پرسنل و ایجاد تجربه شگفت انگیز برای مشتریان چیست؟

رستوران تهران

رستورانی در تهران

 

یکماه بیش از رستورانی غذا سفارش دادم و درهنگام بازکردن غذا متوجه شدم غذاهم سرد شده است،هم شور است، هم قاشق یکبار مصرف برای خوردن ندارد، پس از صرف غذا یکنفر از رستوران تماس گرفت تا میزان رضایت من رو از غذا بپرسه که من مشکل را توضیح دادم، گفت عذرخواهی میکنیم.
هفته جاری از همان رستوران غذاسفارش دادم، وبازهم همان داستان تکرار شد! بارستوران تماس گرفتم و درخواست قاشق کردم، گفتن الان پیک رفته غذا تحویل بده و طول میکشه!

یکساعت بعد مجدد یکنفر جهت نظر سنجی تماس گرفت که شاکی شدم این اطلاعات را کجا یادداشت میکنید؟ گفت مشکلات کلی را روزانه به مدیر رستوران اعلام میکنیم
گفتم همین؟!
دوست عزیز فقط یه جا شنیدین از مشتری نظرسنجی کنید؟چطورنظرسنجی میکنید؟ موارد مطرح شده از سوی مشتری کجا ذخیره میشود؟آیا مشتری تغییری احساس میکند؟
هدف شما از نظر سنجی چیست؟

به نظر شما مرشد چلویی چطور نظر سنجی میکرد؟

خرید بیمه عمر

خرید بیمه عمر

 

یکی از دوستان تعریف میکرد: ساعت ۵ بعدازظهر با یکی از شرکتهای بیمه جهت بیمه عمر تماس گرفتم تا با مزایای بیمه و خدمات قابل ارائه بیشتر آشنا بشم،

فردپاسخگو با سرعت بسیار بالا جواب پاسخ های من را داد و گفت ببخشید من سیستم روخاموش کردم و نمیتونم اطلاعات بیشتری بهتون بدم، ساعت کاری ما همین الان تموم شده و من دارم میرم، متاسفانه وقت ندارم حتی اسم شما رو یادداشت کنم،شما فرم روی سایت را پر کنید فردا بهتون زنگ میزنیم؟

برای مشتری وقت ندارید؟ مگه زنگ مدرسه زده شده که دارین فرار میکنین؟ اطلاعات مشتری را حتی یادداشت هم نمیکنی؟ خوب چرا به کارت علاقه نداری داری میای سرکار؟
این مشتری طلایی را به راحتی از دست داد، چون این فرد میخواست برای خودش و همسرش و دوتا بچه های تازه بدنیا اومده بیمه عمر بگیره، به راحتی تلفن رو قطع کرد و با شرکت دیگه ای تماس گرفت و مشاوره مناسبی دریافت کرد و تمام…
برنامه شما چیست؟

مشتری در بانک

افتتاح حساب در بانک

 

یکی از دوستان تعریف میکرد: برای افتتاح حساب به یکی از شعبات مراجعه کردم، به محض اینکه نوبتم شد و به باجه مراجعه کردم از کارمند بانک که خانمی بود شرایط افتتاح حساب کوتاه مدت و بلند مدت را پرسیدم در قدم اول مبلغ مدنظر را پرسید و گفت این برگه راببینید، سودهارو نوشته زود بخونید تصمیم بگیرید!سوال پرسیدم میشه بهم بگین با این مبلغ و با این هدف باید چه حسابی باز کنم، گفت نوشته تو بروشور!
سوال دیگری پرسیدم ، توضیح مناسبی نداد و تازه متوجه شدم چون مبلغی که میخواستم حساب باز کنم بالا نبوده کلاً براش مهم نیستم! حساب کوتاه مدت من را با عجله بازکرد، حتی نپرسید باچه مبلغی تمایل به افتتاح حساب دارم، با١٠٠هزارتومان حساب را افتتاح کرد و گفت: از اون دستگاه عابربانک هرچقدر میخواهی پول بریز توش …?
اینجوری مشتری نگه میدارید؟ به این شکل سرمایه جذب میکنید؟ آموزشی برای  پرسنل در نظر گرفته اید؟از کجا میدانید فردی که روبروی شماست مشتری طلایی نیست؟شما تو این وضعیت باید مشتری را روی چشمانتون بزارید

مقاله مدیریت ارتباط با مشتری در بانک ها رو حتما مطالعه کنید.

خرید نرم افزار CRM

خرید نرم افزار CRM

 

چند سال پیش ، میخواستم نرم افزار crm برای شرکتی خریداری کنم، شروع کردم به جستجو در اینترنت و ۱۸ شرکت را پیدا کردم ، از این ۱۸ شرکت ۳ شرکت شماره تماس و آدرس نداشتند! با ۱۵ شرکت شروع کردم،

با هر کدام که تماس میگرفتم سوالات خودم رو میپرسیدم و ازشون درخواست میکردم که توضیحاتی در خصوص امکانات  نرم افزار به همراه لینک دمو،برای من ایمیل و در صورت امکان جلسه ای را برای پرزنت نرم افزار هماهنگ کنند،

۳ شرکت کلا” نتوانستند بدرستی پاسخ نیازهای من را بدهند و موکول شد به تماس مدیرفروش که متاسفانه هیچ وقت تماس نگرفتند،۴ شرکت هیچ امکاناتی را برای من ایمیل نکردند، ظاهرا” یادشون رفت!

۲ شرکت کلا” فقط اسمش رو گذاشته بودن نرم افزار crm فقط به خاطر اینکه زنگ خورشون بره بالا!۲ شرکت در هماهنگی جلسات پرزنت باتوجه به شلوغی بیش از حد (البته به قول خودشون) کنسل شد،

۲ شرکت در برگزاری جلسه پرزنت بسیار بد عمل کردند و نتوانستند نقاط قوت نرم افزار را بدرستی نشان دهند و به راحتی از میان ۲ شرکت باقیمانده یکی را انتخاب کردم و…..
اونوقت میگن مشتری نداریم، بازار نرم افزار خرابه، دوست عزیزی که هی فقط غر میزنی، باشه مشتری کمه ولی همین دو تا تماس هم نمیتونی درست و حسابی پاسخگو باشی، پرسنل آموزش ندیدند و خودشون نرم افزار رو نمیشناسن و مهمتر از همه اینکه خودتون از نرم افزار crm استفاده نمیکنین!!! بعد به همه میگین خیلی نرم افزار خوبیه ؟!!!! واقعا” جالبه…

در ضمن در مقاله ای بصورت جداگانه و مفصل علاوه بر ارائه راهکار برای خرید نرم افزار CRM در ایران ، در خصوص پیاده سازی نرم افزار CRM هم نکات بسیار مهمی را مطرح کرده ام.

کال سنتر

کال سنتر

 

جلسه ای داشتم با شرکت… میگفت آقای طهرانی میخوام کال سنتر راه اندازی کنم و فکر میکنم علاوه براینکه فروش رو افزایش میدهد رضایت مشتریان رابالا میبرد، گفتم چقدر میخوای هزینه کنی گفت حدود 150 میلیون تومان، گفتم اجازه بدین من بیشتر بررسی کنم، گفت یعنی چی؟!!!

سریع فرمی رو طراحی کردم و ظرف یک هفته از ٧۵ نفرنظرسنجی کردم ، نتیجه این شد که برای مشتریان جنس کاغذ استفاده شده در محصول اولویت بالایی داشت و به شرکت امتیاز پایینی داده بودند، اما کال سنتر خیلی اولویت پایینی داشت، نتیجه را بعد از یک هفته تحلیل کردم و با نتایج بدست آمده اولویت ها رو مشخص کردم، اولین مورد این بود که باصرف هزینه ای اندک اگر کاغذ را تعویض کنیم رضایت و وفاداری مشتریان افزایش میابد و نیازی به هزینه اضافی نداریم و …. مدیر شرکت از این نتیجه شگفت زده شد و…
لطفاً براساس احساسات تصمیم گیری نکنید، لطفاً نظرسنجی را در دستور کار خود قرار دهید، فقط به فکر هزینه کردن نباشید، هوشمند هزینه کنید…

شرکت انبوه سازی

شرکت انبوه سازی

 

با شرکتی که کار اصلی آنها انبوه سازی بود جلسه ای داشتم ، از جمع آوری اطلاعات شگفت زده شده بودم، پروژه ای در کیش داشتند و این اطلاعات را جمع آوری کرده بودند:

نام، تلفن، تاریخ و تعداد تماس با شرکت، طرق آشنایی ، خانه در شهرهای بزرگ دارد یا خیر، مراجعه حضوری به محل سایت پروژه داشته است یا خیر، واحد مورد درخواست، علت خرید، واحد خریداری شده، زمان خرید، مبلغ پرداختی، سن درخواست کننده و خریدار و…، هدف این دوستان این بود که این اطلاعات داده کاوی شده و خروجی مناسبی را برای پروژه بعدی بدست بیاورند…

اطلاعات را با تمام جزئیات در اختیار گذاشتند ، درجلسه بعدی تحلیلی را ارائه دادم که تمام مدیران جاخوردند و از پیشنهادات به شدت استقبال کردند.
٧٨٪ مشتریان در شهرهای بزرگ صاحبخانه بودند، ٨۶٪ مشتریان به محل سایت پروژه مراجعه کرده بودند،۶٩٪ مشتریان از میان تمام تبلیغات چاپی و اینترنتی،تنها ازدوسایت مشخص تبلیغ را مشاهده کرده بودند و ۵٠٪تبدیل به مشتری شده بودند و….

نتیجه این شدکه برای پروژه بعدی در دوسایت مشخص تبلیغ کنند،ماهی یکبار تمام درخواست کنندگان را یکروزه به سایت پروژه ببرند و…
دوستان عزیز لطفاً اطلاعات مشتریان را به دقت جمع آوری کنید تا بتوانید تحلیل مناسبی داشته باشید.

 

نویسنده : حمید حاتم طهرانی – مشاور CRM

 

سوالات متداول :

 

مرشد چلویی کیست؟

حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به «مرشد چلویی» است ، به دلیل برخورد خاص خود با مشتریان، او را «بهترین کاسب قرن» می‌نامند.

داستان واقعی کسب و کار از کجا آمده است؟

این داستان ها از اتفاقاتی که برای من در ارتباط با کسب و کارها افتاده است ، درج شده اند

2 پاسخ
  1. میرزایی گفته:

    خداوند مرشد چلویی را بیامرزد ، بسیار عالی بود ، داستانهای جالبی در خصوص ارتباط با مشتری درج کرده بودید ، لذت بردم

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 + 11 =

×
سارا احمدی-واتس اپ Whatsapp chat
سارا احمدی-تلگرام Whatsapp chat